بازخوانی داستان «شهر باران» پس از یک دهه/ منم مات این قصهام!
تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۴۵۵۰۶
دریافت 5 MB
خبرگزاری مهر – گروه هنر – علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش میکند با انتخاب عناصر، فرمها و چینشها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکتهسنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار میدهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته میشود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنچه بهانهای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروریبر ماندگارترین و خاطرهسازترین موسیقیهای مربوط به برخی برنامهها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آنها برای ما در هر شرایطی میتواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطرهبازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطرهبازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سالهایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.
«خاطرهبازی با تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که بهصورت هفتگی میتوانید در گروه هنر خبرگزاری مهر آن را دنبال کنید.
در پنجاه و سومین شماره از این روایت رسانهای به سراغ موسیقی یک ویژه برنامه تلویزیونی به نام «شهرباران» رفتیم که از اوایل دهه نود به عنوان یک برنامه ویژه افطار رسانه ملی پیش روی مخاطبان قرار گرفت و محمد علیزاده که آن زمان هنوز به شهرت و محبوبیت این سالهای خود نرسیده بود به عنوان خواننده تیتراژ در آن حضور پیدا کرد، تیتراژی که با نام «شهر باران» با ترانهای از محمد کاظمی و تنظیم بهروز صفاریان که تبدیل به یکی از بهترین و ماندگارترین تیتراژهای ویژه برنامههای رمضانی سیما و حتی آثار محمد علیزاده در مقام یک خواننده شده و توانست او را به جایگاه بهتری میان مخاطبان هدایت کند.
برنامه تلویزیونی «شهرباران» یکی از ویژه برنامههای ترکیبی مهم دهه نود تلویزیون به تهیه کنندگی احسان ارغوانی در ایام ماه مبارک رمضان بود که پخش آن در سالهای بعد هم ادامه پیدا کرد. مجموعه برنامهای که در حال و هوای ماه رمضان تلاش میکرد با دعوت از ورزشکاران، هنرمندان و سایر اقشار شناخته شده صنوف دیگر برنامه متفاوتی را در رقابت با مجموعههایی چون «ماه عسل» ارائه دهد. ارائه ای که یکی از جلوههای آن در تیتراژ این برنامه تلویزیونی نمود خود را با حضور خوانندگان متعددی نشان داد اما در تابستان سال ۱۳۹۰ بود که با حضور محمد علیزاده در موسیقی ابتدایی برنامه که با عنوان «شهر باران» ترانه مجید صالحی، آهنگسازی بهنام کریمی و تنظیم بهروز صفاریان فضای متفاوتی را حداقل در میان موسیقی تیتراژهای آن زمان رقم زد و موجب معرفی تک آهنگی شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و تبدیل به دروازهای برای ورود علیزاده به فرآیند گستردهتر و رسانهای تر فعالیتهای موسیقایی اش شد که برای او برکتهای زیادی به همراه آورد.
البته محمد علیزاده به عنوان یک خواننده صاحب سبک که همچنان نیز از طرفداران زیادی برخوردار است در سال ۱۳۸۹ هم خوانندگی تیتراژ برنامههای پرطرفداری چون «ماه عسل» احسان علیخانی در شبکه سوم سیما را نیز به عهده داشت و خوب میدانست که حضور در یک برنامه تلویزیونی آن هم به مناسبت ماه رمضان چه برکاتی میتواند برای او داشته باشد، از این جهت پذیرفت که در یک برنامه دیگر نیز به عنوان خواننده تیتراژ حضور پیدا کرده و شرایطی را برای خود رقم بزند که قطعاً همچنان از این تک اهنگ به عنوان یکی از برترین آثارش یاد میکنند.
او البته قبل از خوانش موسیقی تیتراژ «شهرباران» با آلبوم لو رفته «سورپرایز» که ابتدا به صورت غیر رسمی و بعدها به نام «جز تو» در بازار موسیقی منتشر شد توانسته بود طیف وسیعی از مخاطبان را به سمت خود جلب کند، اما بی تردید این موسیقی تیتراژ «شهر باران» بود که برای علیزاده واقعاً آمد داشت و از او خوانندهای معرفی کرد که میتواند تا سالهای حرفهای زیادی برای گفتن در مارکتینگ موسیقی ایران داشته باشد که تهیه کنندگان متعددی هم مایلند با او قرارداد امضا کنند. این موفقیت برای خوانندهای که سابقه خوبی در خوانش تیتراژهای مناسبتی به ویژه ایام ماه مبارک رمضان دارد، در شرایطی بود که مخاطبان و کارشناسان را بر آن داشت تا ترانه «شهر باران» را به عنوان یکی از آثار برتر فستیوال تیتراژهای تلویزیونی سازمان صدا و سیما انتخاب کنند.
این خواننده موسیقی پاپ که در برنامهها و سریالهای مختلفی از جمله «کوله پشتی»، «سراب»، «برادر»، «ماه عسل»، «مسابقه قرآنی تسنیم»، «جشن رمضان»، «صبحی دیگر»، «خروس»، «برآستان جانان» به عنوان خواننده تیتراژ حضور داشته و چندی پیش بود که در گفتگو با یکی از رسانههای موسیقی درباره ماجرای تیتراژ و تیتراژ خوانی و همچنین حضور مستمرش در تیتراژهای مختص ماه رمضان گفته بود: رمضان ماه محبوب محمد علیزاده خوب میدانست که حضور در یک برنامه تلویزیونی آن هم به مناسبت ماه رمضان چه برکاتی میتواند برای او داشته باشد، از این جهت پذیرفت که در یک برنامه دیگر نیز به عنوان خواننده تیتراژ حضور پیدا کرده و شرایطی را برای خود رقم بزند که قطعاً همچنان از این تک اهنگ به عنوان یکی از برترین آثارش یاد میکنند من است و احساس میکنم در این ماه حال و احوالم خیلی بهتر میشود و به نوعی در رمضان از خودم راضی میشوم. چون این ماه را خیلی دوست دارم میخواهم کار موسیقی هم داشته باشم. به همین جهت همیشه از خداوند خواستم که در ماه رمضان کار داشته باشم و خدا هم همیشه به من لطف داشته است. شاید چون از خودش چنین خواستهای داشتم این لطف را شامل حال من میکند.
وی که یکی از خوانندگان پرکار سریالها و مجموعههای رمضانی سیما لقب گرفته، در پاسخ به پرسشی مبنی براینکه آیا خودتان فکر میکردید موفقیت آن تیتراژها تا حدودی با موفقیت دو آلبوم شما برابر باشد؟ توضیح داده بود: برای من تولید تیتراژ با تولید آلبوم تفاوتی ندارد چون هر دو دغدغه من است. اصلاً تولید و خواندن کار خوب دغدغه من است به همین جهت یک مدت کم کار بودم. برخی من را به تنبلی هم متهم میکردند ولی تنبل نبودم و دنبال خواندن کار خوب هستم. نمیخواهم یک سریالی به من پیشنهاد بدهد و فقط به خاطر تیتراژ هر چیزی که هست را بخوانم یا هر ملودی که به ذهنم میآید را بسازم. واقعاً آن چیزی که دوست داشته باشم را دوست دارم بخوانم. فکر و زحمت و ایدهای که برای تولید تیتراژ تلویزیونی به کار میبرم با ساخت یک آلبوم برای من برابر است به همین خاطر است که لطف خدا باعث شده که تیتراژها هم مورد توجه مردم قرار بگیرد.
علیزاده که طی سالهای اخیر تلاش خود را انجام داده تا خود را به عنوان یک خواننده خوش تکنیک در اجراهای زندهای معرفی کند در ادامه گفتگوی خود با رسانه «موسیقی ما» بود که در جواب سئوالی مبنی بر اینکه چرا آثار و تیتراژهای مرتبط با ماه رمضان بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، گفت: به خاطر اینکه مردم ما عاطفی و دوست داشتنی هستند و این مساله را در کوچه و خیابان لمس میکنم. قبلاً بیشتر موسیقی من را میشنیدند و چهره ام را نمیشناختند اما اکنون با این محبتهایی که دارند متوجه میشوم که چقدر با احساس هستند. این مردم طالب اتفاقات خوب و خاطره سازی خوب هستند. خدا در این ماه دست آدم را باز میگذارد که حداقل کمی خوب باشید و چون حال زیباتری دارید کار شما هم ماندگارتر میشود. ماه رمضان پر از انرژی مثبت است و همه خوب هستند. مثلاً اولین شب قدر من در مشهد مقدس بودم و مردمی را میدیدم که بدون آشنایی از همدیگر فقط به فکر کمک و ایجاد یک حس و اتفاق خوب بودند. چون این ماه پر از لحظات خوب است قطعاً موسیقی شما هم در این فضا شنیده میشود. شاید موسیقی خیلی معمولی باشد ولی آنقدر بار مثبت در این ماه هست که ماندگار خواهد شد.
این خواننده در پاسخ به پرسشی پیرامون اینکه کسانی هم هستند که به تیتراژ خوانیهای شما به گونهای دیگر نگاه میکنند، گفته بود: بنده سالی یکبار به تلویزیون میآیم در حالی که شنیده بودم میگویند محمد در تلویزیون لابی دارد اما من در تلویزیون لابی ندارم. همین الان که داریم با هم صحبت میکنیم روی میز کارم سیناپس سه سریال را دارم و باید بخوانم تا پیشنهاد تیتراژ آنها بپذیرم که فقط یک مورد را انتخاب میکنم. تهیه کننده ها رفاقتی با من ندارند و همه لطف خدا است که تماس میگیرند و دوست دارند تیتراژ کارشان را بخوانم. […] من اگر سریالی را دوست نداشته باشم با آنها همکاری نمیکنم. فکر نکنید که شعار میدهم چون برای همین ماه رمضان پیشنهاد یک سریال و یک برنامه جنبی را رد کردم. یک سری سریالها بوده که دوستان خواننده دیگر را برای تیتراژ آنها پیشنهاد دادهام. من تا به حال نه به تهیه کنندهای زنگ زدهام و فقط لطف خدا است. همیشه از خدا خواستهام که به من آبرو بدهد چون آبرو همه چیز یک آدم است و خدا را شکر تا به حال از این کارها نکردهام. میدانم چند نفر دیگر از دوستان عزیزم که برایشان حرف در میآورند که لابی میکنند هم به دلیل تواناییهای خود پیشنهاد تیتراژ دریافت میکنند. البته سلیقه تهیه کننده و کارگردان هم ملاک است که دوست داشته باشند شما خواننده سریال آنها باشید.
بهروز صفاریان از آهنگسازان و تنظیم کنندگان شناخته شده کشورمان که در تنظیم موسیقی تیتراژ برنامه «شهرباران» نقش موثری داشت هم چندی پیش بود که در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت: در ماه رمضان بیشتر برنامههای تلویزیونی و آثار موسیقیایی بیشتر بار غمگین وجود دارد و انرژی و فضای مثبتی را به مخاطب القا نمیکنند. در صورتی که باید کارها به گونهای باشند که به مردم انرژی مثبت بدهد. من آخرین کاری را که به مناسبت ماه مبارک رمضان آهنگسازی آن را انجام دادهام آهنگ «شهر باران» با صدای "محمد علیزاده" بوده است و خوشحالم از اینکه در این آهنگ به فضای غمگین پرداخته شده و اگر متخصصان موسیقی بخواهند این آهنگ را تحلیل کنند متوجه میشوند در این آهنگ از ملودی و فضایی استفاده شده که غمگین نیست این قطعه به طور کامل فضایی روحانی دارد و به مخاطب احساس پرواز میدهد. در حال حاضر به یاد ندارم کدام یک از کارهای گذشتهام در حال و هوای رمضان ساخته شدهاند اما اگر هم بودهاند به اندازهی شهر باران موفق نشده است.
به هر ترتیب تک آهنگ «شهر باران» یکی از پرمخاطب ترین و دلنشین ترین ترانههای مرتبط با ایام ماه مبارک رمضان است که در آن سالها حال و هوای مناسبی را در لحظات افطار ایرانیان را رقم میزد. گویی اینکه چنین تاثیری که نشات گرفته از ایمان و باورهای مردمان ایران زمین در ماه مهمانی خدا بود، موجب شد تا محمد علیزاده با این تک آهنگ دورنمای درخشانی از فعالیتهای پیش روی خود رسم کند و تا به امروز به عنوان یک خواننده پرمخاطب همچنان در مارکتینگ موسیقی باقی ماند.
کد خبر 5470637 علیرضا سعیدیمنبع: مهر
کلیدواژه: محمد علیزاده موسیقی تیتراژ موسیقی پاپ ماه رمضان 1401 ماه امید تئاتر ایران فیلم کوتاه سریال ایرانی سازمان سینمایی کارگردان تئاتر موسیقی ایرانی هنرمندان تئاتر فیلم سینمایی ماه رمضان 1401 علی سرتیپی جشنواره فیلم کن خانه سینما سریال خارجی عنوان خواننده تیتراژ برنامه تلویزیونی ماه مبارک رمضان موسیقی تیتراژ محمد علیزاده یک برنامه عنوان یک یک خواننده داشته باشم شهر باران برنامه ها ماه رمضان سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۴۵۵۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۱۰ سریال جنگی دیدنی در مورد جنگ جهانی اول
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جنگ جهانی اول – که با عنوان جنگ بزرگ (Great War) نیز شناخته میشود – در سال ۱۹۱۴ پس از ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراطوری اتریش-مجارستان آغاز شد و تا سال ۱۹۱۸ ادامه داشت. جنگ جهانی اول نیروهای قدرت مرکزی یا متحدین (اتریش- مجارستان، بلغارستان، آلمان و امپراطوری عثمانی) را در مقابل نیروهای متفقین (بریتانیا، کانادا، فرانسه، ایتالیا، ژاپن، رومانی، روسیه و بعداً ایالات متحده) قرار داد. به لطف پیشرفت در فناوری نظامی و تکیه بر جنگ خندقی و هوایی، جنگ جهانی اول دارای سطوح بسیار بالایی از خونریزی و تخریب زیرساختها بود. نیروهای متفقین در نهایت پیروز شدند، اما بیش از ۱۶ میلیون نفر تا زمان شروع آتش بس، در این نبرد خونبار جان خود را از دست دادند.
به گزارش فرارو،
امروزه صدها فیلم برای هرکسی که میخواهد درباره ستیزه جوییها و خشونتهای بیمعنای این جنگ بزرگ بیشتر بداند وجود دارد. با این حال، سریالهای تلویزیونی همیشه گزینه بهتری برای کسانی هستند که میخواهند زمان بیشتری را با شخصیتهای در این فضای هولناک بگذرانند. چه داستانهای تخیلی که از جنگ به عنوان پسزمینه استفاده میکنند یا داستانهای واقعی در مورد سربازان، غیرنظامیان و رهبرانی که در روند این درگیری مشارکت داشتند، این سریالها روی صفحه کوچک، اطلاعات، درام یا اکشن کافی برای رضایت هر جنگدوستی را ارائه میدهند. بدین بهانه در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین سریالهای جنگی در مورد جنگ جهانی اول آشنا کنیم.
۱۰- The Monocled Mutineer (۱۹۸۶)
بر اساس کتابی به همین نام از ویلیام آلیسون و جان فرلی، سریال The Monocled Mutineer شورش اتاپلس در سال ۱۹۱۷ را پوشش میدهد که در آن سربازان جوان در اتاپلس- یک انبار کلیدی و ایستگاه ترانزیت نیروی اعزامی بریتانیا در فرانسه – به دلیل آزارها و بی رحمیهایی که علیه شان صورت گرفته بود، در مقابل مافوقهای خود دست به شورش زدند. این سریال در ابتدای پخش جنجالهای زیادی به پا کرد و رسانههای راستگرای بریتانیایی تهیهکنندگان آن را به تعصب چپگرایانه متهم کردند.
این سریال جنگی در چندین مورد اغراق میکند، اما این رویکرد به جای آسیب رساندن به سریال، کیفیت آن را افزایش میدهد. به عنوان مثال، گفته میشود که رهبر شورشیان سربازی به نام پرسی توپلیس (پل مک گان) است. او به اندازه قهرمانان نظامی خونسرد و شجاع است. او عینک یک چشمی میپوشد و مانند اسکندر مقدونی صحبت میکند. او حتی موفق میشود فرار کند و از مجازاتی که همرزمانش در نهایت با آن مواجه میشوند، اجتناب میکند. با این حال، توپلیس واقعی هرگز در این شورش شرکت نداشت. گزارشهای تاریخی مختلف تأیید کردهاند که واحد نظامی توپلیس هنگام وقوع شورش اتاپلس در مسیر رفتن به هند بود. با این حال، در حالی که مطبوعات و دولت تاچر خشمگین بودند، همه به عالی بودن سریال The Monocled Mutineer اذعان داشتند. این سریال تاریخی نامزد ۹ جایزه بفتا شد و بیش از ۱۰ میلیون نفر آن را تماشا کردند.
۹- Women at War (۲۰۲۲)
میمهای مربوط به جنگ که فمینیستها را هدف قرار میدهند، همیشه به این نکته اشاره میکنند که زنان در طول دو جنگ جهانی زندگی نسبتاً راحت (یا دستکم راحت تری نسبت به مردان) داشتند، زیرا مجبور نبودند در سنگرها و خندقها حضور داشته و بجنگند. اما سریال Women at War ثابت میکند که اینطور نبوده است. این سریال فرانسوی-بلژیکی دارای چهار شخصیت اصلی است. یکی اگنس (ژولی دو بونا)، راهبهای قوی و سردسته راهبههای صومعهای است که به عنوان یک بیمارستان موقت عمل میکند. مارگریت (آدری فلورو)، یک روسپی فرانسوی؛ سوزان (کامیل لو)، یک پرستار طرفدار حق سقط جنین برای زنان و کارولین (سوفیا اسیدی) که کارخانه کامیون سازی شوهرش را مدیریت میکند، در حالی که شوهرش در میدان جنگ حضور دارد. این چهار زن با چالشهای مختلف مرتبط با مردسالاری روبرو هستند و مسیر زندگی آنها اغلب با هم درگیر میشود.
طرفداران داستانهای جنگی با حضور زنان در نقشهای اصلی، از سریال زنان در جنگ لذت خواهند برد، زیرا شخصیتهای اصلی بسیار متعهد هستند در حالی که سعی میکنند بر مشکلات خود فائق آیند. برای سوزان، شهروندان زخمی تنها نگرانی او نیستند. یک کارآگاه پاریسی نیز در داستان است که مصمم است او را بکشد، از این رو داستان او شبیه یک شخصیت فراری روایت میشود. از طریق شخصیت او، بحث طرفداری از حق سقط جنین و حق زندگی نیز مورد بحث قرار میگیرد. داستان مارگریت، از سوی دیگر، پیچیدگیهای روابط کارفرما و کارمند را برجسته میکند. با پیشرفت داستان مشخص میشود که او با صاحب یک روسپی خانه درگیری دارد و همه چیز اغلب از کنترل خارج میشود.
مادر اگنس نیز مشکلات بزرگتری دارد، زیرا باید راهی برای خلاص شدن از شر کشیشی که از کارآموزان جوان سوء استفاده جنسی میکند، بیابد. علاوه بر این، او پس از دلبستگی به یکی از بیمارانش، خود را دچار تعارض میبیند، با این حال او عهد تجرد به عنوان یک راهبه را پذیرفته است. سپس به کارولین میرسیم که برادر شوهرش فکر میکند یک زن نباید مسئول یک کارخانه خودروسازی باشد، بنابراین برای کنترل این کارخانه با او درگیر میشود. طرفداران اکشن نگران نباشند، زیرا این سریال فقط یک درام خالص نیست. چند سکانس نبرد احساسی در سریال وجود دارد، به ویژه یکی که در آن آلمانیها از گاز علیه سربازان فرانسوی استفاده میکنند. اثرات این حمله شیمیایی آنقدر بد است که پزشکان در مورد راههای درمان آسیب دیدگان هیچ گزینه و ایدهای ندارند.
۸- Gallipoli (۲۰۱۵)
طرز فکر جوانان در اوایل قرن بیستم ممکن است نسل کنونی را که آرامش و امنیت را ترجیح میدهند، گیج کند. در آن زمان، نوجوانان آرزوی جنگیدن برای کشورشان را داشتند، بنابراین با رضایت و شادی در ارتش ثبت نام میکردند. شخصیت تونی (کودی اسمیت-مک فی) در سریال گالیپولی چنین شخصیت جوانی است. علیرغم اینکه این جوان ۱۷ ساله به سن قانونی نرسیده است، مدارک لازم را جعل میکند تا بتواند در نبرد در شبه جزیره گالیپولی به برادر بزرگ ترش بپیوندد. او به زودی از واقعیتهای ترسناک و خشن جنگ آگاه میشود.
گالیپولی سریالی درباره اتفاقات غیرمنتظره است. این سریال نشان میدهد که وقتی گلولهها به پرواز در نمیآیند چه اتفاقی میافتد و از این رو جنبه انسانی افراد حاضر در جنگ را به تصویر میکشد؛ بنابراین بینندگان میتوانند منتظر شوخیهایی درباره باد معده و لحظات غیرعادی باشند که در آن طرفهای متخاصم لحظاتی را برای تخلیه کردن اجساد مردگان از جنگ دست میکشند، در حالی که بر سر یکدیگر فریاد میزنند. به دلیل این رویکرد، این سریال مانند یک سخنرانی در مورد تاریخ نیز جلوه میکند. زمانی که تیتراژ پایانی قسمت آخر بالا میرود، هر بینندهای دانش دایره المعارفی و قابل توجهی در مورد کارزار نظامی گالیپولی در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۶ خواهد داشت و اینکه چگونه این نبرد به شکل گیری هویت ملی نیوزیلند و استرالیا کمک کرد.
۷- The Fall of the Empire (۲۰۰۵)
باور عمومی بر این است که اگر کشورهای درگیر جاسوسان بهتری داشتند، جنگ جهانی اول میتوانست تلفات کمتری داشته باشد. بریتانیکا این موضوع را به صراحت بیان کرده و تصریح میکند که این درگیری “اغلب در نگاه به گذشته به عنوان یک شکست غم انگیز اطلاعاتی ذکر میشود. ” در آغاز جنگ، بیشتر کشورها شبکههای جاسوسی قوی را که اکنون دارند، نداشتند، و سریال The Fall of the Empire به بررسی وضعیت روسیه در آن دوران میپردازد. وقایع این سریال از نگاه یک افسر ضد جاسوسی روسی به نام سرگئی پاولوویچ کوستین (الکساندر بالوف) روایت میشود، جایی که او در تلاش است تا از منابع محدود خود حداکثر استفاده را ببرد، در حالی که از حلقههای بوروکراسی او را درمانده کرده است.
سریال The Fall of the Empire همان کاری را میکند که اکثر سریالهای جاسوسی خوب انجام میدهند. دیالوگهای جاسوسی استانداردی در این سریال وجود دارد مانند “اتاق را تمیز کنید! ”، “سوژه خنثی شده است”، “شما تصویر دارید؟ ”، “دارایی لو رفته است”، و “ما باید این را مهار کنیم. ” مهمتر از همه، این سریال به همه یادآوری میکند که جنگ چیزی بیشتر از جنگیدن و دستور دادن است. به طور کلی، در اینجا واقعیت و داستان به زیبایی ترکیب شده اند. هیچکدام از شخصیتهای اصلی در واقعیت وجود نداشته اند، اما شخصیتهای مکملی مانند لاور کورنیلوف و نادژدا کروپسکایا همگی بیش از یک قرن پیش در زمان جنگ جهانی اول وجود واقعی داشته اند.
۶- ۳۷ Days (۲۰۱۴)
سریال «۳۷ روز» در واقع اشاره به مدت زمانی است که پس از ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند اتریش طول کشید تا بریتانیا به آلمان اعلان جنگ کند. ورود بریتانیا به طور رسمی شروع جنگ را مشخص کرد و سریال ۳۷ Days به بررسی آنچه در طول سه هفته قبل از این تصمیم مهم رخ داده است، میپردازد. بنابراین، این سریال بینندگان را از وحشت میدان نبرد دور میکند و آنها را به اتاقهای اعضای کابینه دولت بریتانیا میبرد، جایی که سیاستمداران و ژنرالهای جنگافروز استراتژیهای خود را طراحی کرده و بهترین راه را برای نشان دادن قدرت نظامی خود پیدا میکنند.
چیزی که بلافاصله با تماشای ۳۷ Days مشخص میشود این است که در وقوع جنگ جهانی اول چیزی بیش از قتل یک آرشیدوک وجود داشت. ناسیونالیسم، امپریالیسم و انواع دیگر «ایسم ها» به هر طریقی به وقوع جنگ کمک کردند. بیشتر شبیه یک درگیری لفظی و دیس زدن در دنیای رپ بوده است. بریتانیا خواهان این جنگ نبود و وزیر خارجه وقت، سر ادوارد گری سعی کرد تا حد امکان با روند دیپلماتیک با این مسئله روبرو شود. با این حال، یک ترانه “دیس” توسط دشمن ضبط شده بود، و بریتانیاییها نیز باید به آن پاسخ میدادند. بنابراین، در اینجا با سریالی مواجه خواهید بود که احتمالاً طرفداران فیلمهای تریلر سیاسی را راضی میکند، همانطور که دوستداران تاریخ را خرسند خواهد کرد. هر قسمت که میگذرد، به مخاطب یادآوری میشود که چند روز تا شروع جنگ باقی مانده است.
۵- Wings (۱۹۷۷-۱۹۷۸)
نباید این سریال با فیلمی برنده بهترین فیلم اسکار در سال ۱۹۲۷ به همین نام اشتباه گرفت. سریال Wings مسیر کاری شهروندی بریتانیایی به نام آلن فارمر را دنبال میکند، روایتی که از روزهای فعالیتش به عنوان آهنگر شروع میشود و تا دوران خدمتش به عنوان خلبان جنگنده در طول جنگ جهانی اول ادامه مییابد. همچنین فارمر دوستی دارد که هیچ کس آرزوی داشتنش را ندارد. این مرد بی وفا به نام گیلیون به محض اینکه اخباری غیرواقعی در مورد مرگ این خلبان پخش میشود، به دوست دختر فارمر نزدیک شده و با او وارد رابطه میشود. عموم مردم تمایل دارند تصور کنند که هر بخش نظامی با دیگر بخشها هماهنگ هستند، اما هرگز اینطور نیست.
سریال Wings فاش میکند که خلبانان به دلیل تحصیلات عالیه و حقوق بالاتر، همیشه به چشم تحقیر به سربازان داخل سنگرها نگاه میکردند. به این ترتیب، فارمر با وجود اینکه مانند دیگر خلبانان همرزمش بدجنس نیست، با خشم و تحقیر افسران ارشدتر مواجه میشود. شاید به دلیل بودجه محدود، سکانسهای پرواز در سطح Top Gun نیستند، اما بعید است بینندگان از این موضوع عصبانی شوند. هر نقصی که این سریال در زمینه نبردهای تن به تن هوایی رضایت بخش دارد، در حوزه داستان و دیالوگ جبران میشود.
۴- ۱۹۱۵ (۱۹۸۲)
بر اساس رمان راجر مکدونالد به نام ۱۹۱۵: A Novel of Gallipoli، سریال ۱۹۱۵، داستانی در مورد بلوغ است که سرگذشت دو نوجوان به نامهای والتر (اسکات مک گرگور) و بیلی (اسکات برگس) را دنبال میکند که از نوجوانان لجباز روستاهای استرالیا به سربازانی سرخورده تبدیل میشوند، بعد از اینکه به عنوان اولین نیروی امپراتوری استرالیا (AIF) در جنگ جهانی اول شرکت میکنند. مانند بسیاری از جوانان دیگر در آن زمان، آنها برای به جنگ رفتن ثبت نام میکنند و معتقدند که این یک تجربه لذت بخش است که با شوخی، دشمن کُشی و هیجان همراه خواهد بود، اما متوجه میشوند که میدان جنگ شکل دیگری از جهنم است.
سکانسهای نبرد در سریال جنگی ۱۹۱۵ چیزی است که بینندگان قبلاً ندیدهاند. داستانی که قبل از رفتن این دو مرد به جنگ روایت میشود، چیزی است که این سریال را به یکی از بهترینها در ژانر خود تبدیل میکند. قبل از اینکه بیلی بتواند با اسلحه اش شلیک کند، نشان داده میشود که او پسر جوانی با شخصیت زن باره گی است که دخترهای زیادی را دور خود جمع میکند. او حال و هوای یک پسر بد را داشته و آنقدر جذاب است که هم زنان مجرد و هم زن متاهل به او پیشنهاد رابطه میدهند.
از طرف دیگر، والتر مودبتر و خجالتیتر است، اما این مانع از دوست شدن این نمیشود. در حالی که این سریال به ماجرای دوستی شخصیتهای اصلی میپردازد، بینندگان با فیلمبرداری خیزه کنندهای همراه با مناظر زیبا روبرو میشوند. سکانسهایی از میخانهها، ایستگاههای راهآهن، و مزرعههای بزرگ… و خیلی مناظره خیره کننده دیگر در این سریال وجود دارد که نشان میدهند زندگی در دنیای بدون جنگ چقدر زیباست (و باید باشد).
۳- Parade’s End (۲۰۱۲)
سالها قبل از اینکه بندیکت کامبربچ پورتالهایی را به سوی جهانهای چندگانه باز کند و مرد عنکبوتی را به باد تمسخر بگیرد، او اشراف زادهای بریتانیایی به نام کریستوفر تیتجنز در سریال Parade’s End بود. در این سریال، دردسرهای این استاد آمار دولتی دقیقاً مربوط به جنگ نیست. او یک همسر خیانتکار دارد و اتفاقاً عاشق یک زن جوان مدافع حق رأی زنان نیز شده است. در حالی که او مشغول فکر کردن و تصمیم گیری برای مدیریت اتفاقات اخیر زندگی اش است، وحشت جنگ جهانی اول از راه میرسد. تیم گودمن در نقد خود برای هالیوود ریپورتر، از این سریال به عنوان «نسخه خاصتر دانتون ابی» یاد میکند، زیرا «کمتر آبکی است». این تعاریف از سریال فوق ماندگار شده و بسیاری از منتقدان آن را با یکی از بهترین سریالها در مورد دهه ۲۰ مقایسه میکنند.
مطمئناً، Parade’s End پیچیدهتر است، اما این بازیهای فوقالعاده بازیگران است که آن را قادر میسازد درخشانتر باشد. کامبربچ به خاطر بازی اش در این سریال نامزد جایزه امی شد در حالی که ربکا هال (بازیگر نقش همسر لاقید کریسی) نامزد جایزه بفتا شد. این دو بازیگر نقش اصلی به طرز شگفت انگیزی دیدگاههای اخلاقی متناقض شخصیتهایشان را به مخاطب منتقل میکنند که آنها را به یک اندازه دوستداشتنی و نفرتانگیز میسازد.
۲- When We Go to War (۲۰۱۵)
داستان سریال When We Go to War حول خانواده کارآفرین اسمیت در اوکلند، نیوزیلند است و نشان میدهد که زندگی اعضای آن قبل (و در طول جنگ) چگونه بوده است. طرح داستان بر اساس یک سری نامه بنیان نهاده شده است، بنابراین هر قسمت عمدتاً بر اساس ارتباط نوشتاری بین یک شخصیت با شخصیت دیگر است. بسیاری از رویدادهای سریال در اسکندریه رخ میدهد و دلیل خوبی برای آن وجود دارد. در طول جنگ جهانی اول، متفقین امیدوار بودند که این منطقه را نابود کنند، زیرا یک مرکز راه آهن استراتژیک برای امپراتوری عثمانی بود. طرح سریال بهترین چیز در مورد آن نیست … بلکه نقطه قوت این سریال شخصیتهای آن هستند.
چه یک پرستار فمینیست پیشرو باشد که به همان اندازه که از انجام کالبد شکافی لذت میبرد از رابطه جنسی نیز لذت میبرد، یا یک عضو خانواده شناخته شده که ترجیح میدهد وقت خود را به دود کردن تریاک بگذراند تا اینکه برای رفتن جنگ پیشقدم شود، بنابران در این سریال شخصیتهای جذاب کم نیستند. همچنین سریال When We Go to War به بررسی بسیاری از مسائل اجتماعی که در موازات جنگ جریان دارند نیز میپردازد. به عنوان مثال، اعضای چندین قبیله نیوزیلندی با پیوستن به ارتش مخالفت میکردند، زیرا میترسیدند پس از رفتن به میدان نبرد، زمین هایشان به سرقت برود. در همین راستا، یک داستان فرعی حقوقی برای تکمیل داستانهای جنگ و عاشقانه این سریال نیز وجود دارد.
۱-The Passing Bells (۲۰۱۴)
The Passing Bells داستانهای موازی از هر دو طرف شکاف جنگ جهانی اول را روایت میکند. یکی از شخصیتهای اصلی یک شخصیت آلمانی، مایکل (جک لودن) و دیگری بریتانیایی، تامی (پاتریک گیبسون) است. هر دو مرد در آغاز جنگ به ارتش ملحق میشوند و با چالشهای مختلف ناشی از شغل و زندگی شخصی خود مواجه هستند. در برههای از داستان، داستانهای آنها به هم گره میخورد، جایی که مایکل اکنون اسیر جنگی است و تامی یکی از سربازانی است که از اسیران محافظت میکند.
طرفداران ژانر جنگی که به دنبال یک درام جنگی مناسب برای تماشا در کنار خانواده هستند، باید به The Passing Bells راضی باشند. سناریو این سریال توسط تونی جردن نوشته شده است (نویسندهای که بیشتر برای سریال The Eastenders شناخته شده است). علیرغم عدم وجود خونریزی و کشتار، این سریال هرگز سریال کسل کنندهای نیست. لحظات قدرتمند زیادی در سریال وجود دارد، مانند زمانی که تامی، که قبلاً از کشیدن نقاشی پرندگان در خانه لذت میبرد، در داخل گل و لای خندقهای جنگ جهانی اول یک نقاشی دیگر میکشد.
۲۴۵۲۴۵
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1904310